بعد از تو ...

بعد از تو دیگر نخواهم اندیشید

حتی به رویش گل های پژمرده ی باغچه امان

بعد از تو دیگر نگاهم به سویی نمی رود

حتی به سوی آسمانی که تمامی نگاهت درون اوست

بعد از تو دیگر لب به سخن نخواهم گشود

حتی اگر مرا وادار کنند به گفتن از تو

بعد از تو دیگر زندگی نخواهم کرد

حتی اگر عمری باقی مانده باشد !

نظرات 2 + ارسال نظر
روزبه جمعه 2 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:51 ق.ظ http://hazrat-eshgh.co.sr

سلام خوبی؟؟؟
خیلی خوبه ...عالیه
به ما هم سر بزن البته با نظر
خوشحال میشم
منتظرم
فعلا

سکوت را می شکنم با صدای قلم سکوت سنگین چند ماهه را اما باز هم ساکتم و زبانم قاصر است می نویسم تا آرامش یابم که اگر صد بار بگویم آرام نخواهم شد می نویسم برای دلم...برای کسی که بفهمد و وقتی می خواند صدای فریاد را از بین حرف حرف کلماتم بشنود... می نویسم برای کسی که با چشم دل ببیند ... وبرای کسی که با گوش جان بشنود ...می نویسم برای اهل دل و قلم هر چند که خود قطره ای از دریای احساسم ...می نویس تا پاسخ اشک هایم را داده باشم ... قلم را بر کاغذ می لغزانم تا به نوای دلم جوابی بدهم و

آریا جمعه 2 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:29 ق.ظ http://meisamaria.blogsky.com

سلام شیما جان. خوبی؟ خیلی زیبا بود موفق باشی .
راستی من هم up کردم ...
بای.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد