-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1384 12:47
می خواهم با تو یکه تاز آسمان باشم... می خواهم در هفت آسمان چشمان تو که از شرم بر زمین دوخته اند بر یال عشق بنشینم و بی مهابا پرواز کنم. قصه ما شاید تکرار عشق دیگریست از مجنون و لیلی...!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1384 13:55
آسمان هم از رنگ تنهایی میترسد. ستارگان می آیند و او آرام میگیرد. تو بیا تا من نیز آرام شوم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1384 13:41
سخته یکی بهت بگه ستاره شو بچینمت یه کم که بگذره بگه دیگه نیا ببینمت..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1384 21:50
باز هم برایت می نویسم,از لحظه های ضیافت من و دل که در آن جای تو خالی بود و باز هم برایت می نویسم ازعطش دیدار تو.از بغض غربت که واژه به واژه آن را گریه کردم......
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1384 16:47
اگر شب مال من بود.. ستاره مال تو.! و اگر روزسهم من باشد.. خورشید تقدیم تو.. اما افسوس...! عاشقان تهی دستند.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 بهمنماه سال 1384 22:52
هر کجا هستم ,باشم آسمان مال من است. بنجره,فکر,هوا,عشق,زمین مال من است. چه اهمیت دارد گاه اگر میرویند قارچهای غربت.؟؟!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 بهمنماه سال 1384 00:58
نه, وصل ممکن نیست همیشه فاصله ای هست عشق صدای فاصه هاست و عاشق همیشه تنهاست.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1384 23:17
تو آفتاب بی غروب تو آن ستاره جنوب تو در من این چنین شدی گلی,بهانه ای,چه خوب
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1384 17:16
باز در کلبه تنهایی خویش عکس روی تو مرا ابری کرد عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک چشمان مرا جاری کرد.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 دیماه سال 1384 00:31
گفت:((به من بگو چکار کنم تا برای یک بار عاشق شوم و عشق بمانم؟؟!)) گفتم:((وقتی عاشق شدی دیگر به کسی نگاه مکن تا عاشق دیگری نشوی)) روز بعد که دیدمش دیگر نگاهم نمی کرد!!! علتش رو برسیدم. گفت:(0دیروز عاشق شدم.....))!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 00:02
همه میدانند که من و تو ار آن روزنه سرد و عبوس باغ را دیدیم و از آن شاخه بازیگر دور از دست سیب را چیدیم همه می ترسند اما من و تو به چراغ و آب و آینه بیوستیم و نترسیدیم..!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 20:16
دلم خیلی گرفته اگه کارت درست نشه من چی کار کنم.؟؟؟؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 دیماه سال 1384 22:50
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم درلا به لای دامن شب رنگ زندگی رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان فارق شوم ز کشمکش و جنگ زندگی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 دیماه سال 1384 22:50
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 دیماه سال 1384 13:21
بازو به دور گردنم از مهر حلقه کن. بر آسمان بپاش شراب نگاه بگذار از دریچه چشم تو بنگرم لبخند زیبای ماه را..!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 13:27
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 13:25
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 13:23
در شبی غمگین تر از من قصه رفتن را سرودی تا که چشم را گشودم. از کنارم رفته بودی..! ای دریغا,دل سپردن به عشق تو بیهوده بود وعده ها و خنده های تو به نیرنگ آلوده بود. *** ای ز خاطر برده عشق آتشینم رفتی اما من فراموشت نکردم چلچراغ روشن بیگانه بودی سوختم و بیهوده خاموشت نکردم رفتی اما قلب من راضی نبود. بر تو و عشق تو نفرین...
-
............
شنبه 3 دیماه سال 1384 01:32
من میگم گریه نکنم هرگز تو میگی خیلی بی احساس شدی من میگم اشک چشمام خشک شده تو میگی دیگه خیلی مغرور شدی من میگم عشق وجود نداره تو میگی وجود داره درکش نمی کنی راس میگی من خیلی مغرور شدم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 دیماه سال 1384 00:44
بعد از تو ... بعد از تو دیگر نخواهم اندیشید حتی به رویش گل های پژمرده ی باغچه امان بعد از تو دیگر نگاهم به سویی نمی رود حتی به سوی آسمانی که تمامی نگاهت درون اوست بعد از تو دیگر لب به سخن نخواهم گشود حتی اگر مرا وادار کنند به گفتن از تو بعد از تو دیگر زندگی نخواهم کرد حتی اگر عمری باقی مانده باشد !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آذرماه سال 1384 22:46
گاه می اندیشم ..! خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟؟؟ آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی میشنوی روی تو را کاش می دیدم.! شانه بالا زدنت را بی قید.. و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد. و تکان دادن سر را که : مرد...؟!, افسوس! کاشکی می دیدم چه کسی باور دارد جنگل جان مرا آتش عشقت خاکستر کرد.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 آذرماه سال 1384 19:51
هیچ کس نمی تونه به دلش یاد بده که نشکنه ولی من یادش دادم اگه روزی شکست لبه تیزش دست کسی رو نبره.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 آذرماه سال 1384 21:51
مرداب به جایی نمی رود و دریا در خودش غرق نمیشود اما سکوت تنها دریایست که میتوان در آن غرق شد.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 آذرماه سال 1384 18:42
کنار پنجره نشته ام و به عشق بازی ماه و ستاره نگاه میکنم. میخوام یه چیزی از ماه بپرسم که دلم نیومد مزاحم درددل دو تا عاشق معشوق بشم.! تا صبح صبر میکنم,اما وقتی صبح اومدم از خورشید بپرسم آسمون اومد و دلشو تیره و تار کرد..!با خودم گفتم باشه اصلا از ابر میپرسم, اومدم سوالمو بپرسم..! یه دفعه بارون با تموم وجود پرید تو بغلم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 آذرماه سال 1384 23:30
آفرینش زن در آغاز,آفریدگار جهان چون به خلقت زن رسید,دید تمام مصالح سفت و سحت را در آفرینش مرد به کار برده است.بعد از اندیشه بسیار چنین کرد:رخسار از ماه,تراش تن از پیچک,چسبندگی از پاپیتال,لرزش اندام از گیاه,نازکی از نی,شکوفایی از غنچه,سبکی از برگ,پیچ و تاب از خرطوم پیل,چشم از غزال,نیش نگاه از زنبور,شادی از نیزه نور...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 آذرماه سال 1384 23:06
وای که دل عاشق بلاست میون دل همیشه با من دعواست میگم به دل غمو تو خونت را نده میگه جونم مهمون حبیب خداست.!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 آذرماه سال 1384 19:02
این روزهاکه شهر عاشقاخالی ترین شهر خداست . خنجرنامردی تو دست سایه هاست ! وقتی که عاطفه را می شه به آسونی خرید ! معنی کلام عشق خالی تر از باد هواست .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 14:38
تو می روی و من فقط نگاهت می کنم تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو ، یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو، همین یک لحظه باقی ایست و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم...!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 آذرماه سال 1384 15:43
پس از مردن چه خواهم شد؟ نمی دانم! گوزه گر با خاک گلویم چه خواهد کرد؟ نمی دانم! ولی بسیار مشتاقم که با خاک گلویم سوتکی سازد.. سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش که روزی پی در پی دم گرم خود را در آن بنشاند تا بگیرد تاوان سکوت مرگبارم را....!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1384 23:48
جاده ی خوشبختی در دست تعمیر است دور بزن برگرد.! این تقدیر است...