-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1384 20:36
خانه دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد . رهگذر شاخه نوری که لب داشت به تاریکی شنها بخشید وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت : نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است . می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر بدر می آرد، پس به سمت گل تنهایی می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 21:43
کاش میدانستم چیست؟!! آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست..!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1384 22:12
از دیدگان روشن من بستان شوق بسوی غیر دویدن را لطفی کن ای خدا و بیاموزش از برق چشم غیر رمیدن را..!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1384 17:16
باز کن پنجره ها را,که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1384 13:44
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 23:16
من روزی بی تشویش می توانست جهانی را به آتش بزند در شب چشمان سیاه تو گم شد از وحشت خویش..!
-
مسنجر عشقی.........!
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 23:14
دوباره شب شد و من بی قرارم کانکت کن ,زود بیا در انتظارم بیا من آمدم پای مسنجر شدم مسحور آوای مسنجر بیا هارد دلت را ما ببینیم گلی از کنج هوم پیجت بچینیم بیا آیکون نمای بی نشانم که من جز آدرس میل ات ندارم بیا امشب کمی آن لاین باشیم و یا تا صبح تا سان شاین باشیم بیا شیما باز بی تو غش کرد هارد دیسکم همین الان کرش کرد بیا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 18:10
چون کنم یاد تو ، نوری با منست غایبی ، اما حضوری با من است درد و دل ها می کنم با "عکس" تو به،عجب "سنگ صبوری "با منست .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 18:09
تک وتنهام ای غریبه ٬توی سرمای زمستون نا امید و بی ستاره٬ توی غربت خیابون دل از آدمها بریدم٬ من میرم تا ته دنیا واسه من فرقی نداره٬ که چه رنگی باشه فردا انگاری این ابر گریون٬ جای چشم من می باره خبر شکستنم رو٬ قاصدک یه روز میاره همه ی نداشته هامو٬ قیمت دل می فروشم راهی جاده ها میشم٬ با یه گیتار روی دوشم همه ی آرزوهامو...
-
پری بوسه
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 19:06
من پری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد. و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام,آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد و سحر گاه با یک بوسه متولد می شود...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 17:07
به خیالم که تو دنیا واسه تو عزیزترینم آسمونها زیر پامه اگه با تو رو زمینم به خیالم که تو با من یه همیشه آشنایی به خیالم که تو با من دیگه از همه جدایی من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی این دیگه یه التماسه من میخوام بیای بمونی من و تو چه بی کسیم وقتی تکیمون به باده بد و خوب زندگی منو دست گریه داده ای عزیز هم قبیله , با...
-
.......
دوشنبه 7 آذرماه سال 1384 23:12
Honeybunch If you need me,just whistle I'll be there before you can unpucker
-
عشق یعنی...
دوشنبه 7 آذرماه سال 1384 13:12
عشق یعنی درد یعنی گم شدن پیدا شدن ساکن قربت شدن صد عقده در دل وا شدن . عشق یعنی جمع دل تقسیم خوبیها سپس در آنطرفتر در دو راه ییها زهم منها شدن . عشق یعنی رقص با آتش سرا پا سوختن ساختن . در هم شکستن پیش گل رسوا شدن
-
بی تو.......
دوشنبه 7 آذرماه سال 1384 13:09
کناره پنجره امشب نشته ام بی تو و بغض سر به جنون را شکسته ام بی تو قسم به ناز نگاهت , خدا گواه من است که دل به ناز نگاهت نبسته ام بی تو به یاد من گذری کن از کوچه دل من ببینمت و ببینی که خسته ام بی تو بیا تمام وجودم , تمام هستی من کنار پنجره نشته ام بی تو
-
..........شب
دوشنبه 7 آذرماه سال 1384 13:05
شب از دریچه چشمانم رویش گلها را می بینم و راز نگاهم را با تیغ های سوزان خورشید به زمهریر قلبت می فرستم و رود مهرورزی را به نازکین نهال امیدت جاری می کنیم باشد تا جان شیفته ام سایه افکند بر خاطرات تلخ سالهایی که بی تو گذشت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 آذرماه سال 1384 11:12
ای کاش گل بودی و من می چیدمت. یا طلوعی بودی و من از پنجره می دیدمت ای کاش چشمانت ضریحی داشت مثل رنگین کمان هم وقت باران می گرفت می بوسیدمت...
-
دوستت دارم..
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 00:14
When I saw you I was scared to talk to you when I first talked to you I was scared to kiss you When I first kissed you I was scared to love you Now that I love you I'm scared to lose you But I can't believe it
-
خدایا....................!
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 17:31
در انتظار ظهور باغی از جنس اقاقی، که مرا از خود و خویشتن ها برهاند و به سر منشا خود بازگرداند. و رسیدن به خدایی که در این نزدیکیست ... من اینجا تنها ماندم، خدایا مرا به بغضی که از تو می شکند بسپار، مرا به باد های تندِ رهاکننده ی گویا ... مرا تا همیشه به باران شوینده بسپار . پروردگارا، انتظار سخت ترین مجازاتی است که...
-
من فقط برای تو می نویسم.
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 17:11
سالهاست که به تو می اندیشم...سالهای سال است که تو را در سینه فریاد میزنم....و روزگارم را فقط در حسرت دیدارت سپری میکنم و برای لحظه ای با تو بودن همه اشکهایم را جمع کرده ام که ان لحظه سرازیر کنم...اه..کجایی تو؟؟؟ عزیزم با اجازت همون شعر های قشنگی که برام نوشتی رو به یاد خودت اینجا مینویسم.
-
برای تو.........
یکشنبه 29 آبانماه سال 1384 14:05
-
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکشنبه 29 آبانماه سال 1384 12:09
چرا من نمی تونم حرف دلم و به هیچکس بزنم..............؟؟؟
-
من برای تو می نویسم....!
سهشنبه 24 آبانماه سال 1384 21:34
بیا وگرنه در این انتظار خواهم مرد در انتظار تو گل همچو خار خواهم مرد ز دوریت نه فقط صد و یا هزاران بار ز دوری رخ تو بیشمار خواهم مرد تو گفته ای که بیایی بهار اما من نرفته ام ز زمستان بهار خواهم مرد کنار پنجره جای دو چشم منتظرم کنار پنجره پر غبار خواهم مرد از این دیار به شهری غریب خواهم رفت و در دیار دگر بی مزار خواهم...
-
من برای تو می نویسم....!
سهشنبه 24 آبانماه سال 1384 21:31
دوست دارم که راستی راستی حس کنم تورو تو دستم کاشتم کاش عصاره ای از وجودم بودی تا همیشه با تو بودم برای همیشه و برای تو. کاش تمام جانم بودی تا همیشه برای من می ماندی در وجودم برای من . تا برای ابد زیستن در وجودم را حس می کردم. کاش همیشه بودی برای من :فقط من ولی صد افسوس که اینها همه خوابیست شیرین که به کابوس جدائی...
-
عشق
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 21:40
می گویند شیشه احساس ندارد اما وقتی روی یک شیشه بخار گرفته نوشتم دوستت دارم آرام آرام گریست.
-
تنهای تنها
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 21:38
چنین با مهربانی خواندت چیست؟ بدین نا مهربانی راندنت چیست؟ بپرس از این دل دیوانه من..... که ای بیچاره, عاشق ماندنت چیست؟
-
تنهای تنها
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 21:36
لحظه ای زول می زدم بر قاب عکس خاطرات لحظه ها می رفت و من عشق خیالی داشتم لحظه ها رد می شد ورد می شدی از پیش پیش چشمم چشمه آب زلالی داشتم پیش خود در خلوتم می سوختم اما چقدر؟ روی شادی پیش چشم این اهالی داشتم آمدی,رفتی ولی زود از کنار خاطرم لحظه ای دیگر اگر بودی سوالی داشتم! روی دوش عشق وقتی آمدی ای نازنین کاش من هم مثل...
-
تنهای تنها
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 19:25
گاه می اندیشم.. خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید. آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی! روی تو را کاش می دیدم..! شانه بالا زدنت را بی قید, و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد. وتکان دادن سر را که عجب ,مرد-افسوس- کاشکی می دیدم چه کسی باور دارد جنگل جان مرا آتش عشقت خاکستر کرد.
-
تنهای تنها
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 17:26
سلام به تویی که به صفحه تنهایی من اومدی.اونقدر دلم گرفته که فقط دوست دارم خومو خالی کنم.همه در ها به روم بسته است,من تو کشور ارمنستان زندگی میکنم و مثلا درس می خودم.اما این جا اونقدر دلم تنگه که به اینترنت رو آوردم.اما باز هم تنهای تنهام با کلی دوست و آشنا... دنیا با من سر سازگاری نداره,نمی دونم چرا اونی که دوستش دارم...
-
تنهای تنها
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 16:55
این وبلاگ دفتر تنهایی های من است .خدا کنه هیشکی مثل من تنها نباشه.......