به خیالم که تو دنیا واسه تو عزیزترینم
آسمونها زیر پامه اگه با تو رو زمینم
به خیالم که تو با من یه همیشه آشنایی
به خیالم که تو با من دیگه از همه جدایی
من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی
این دیگه یه التماسه من میخوام بیای بمونی
من و تو چه بی کسیم وقتی تکیمون به باده
بد و خوب زندگی منو دست گریه داده
ای عزیز هم قبیله , با تو از یه سرزمینم
تا به فردای دوباره , با تو هم قسم ترینم
من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی
این دیگه یه التماسه من میخوام بیای بمونی
بد و خوبمون یکی , دست تو تو دست من بود
خواهش هر نفسم با تو همصدا شدن بود
با تو همقصه ی دردم , همصداتر از همیشه
دو تا همخون قدیمی , از یه خاکیم و یه ریشه
من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی
این دیگه یه التماسه من میخوام بیای بمونی

.......

Honeybunch

If you need me,just whistle

I'll be there before you can unpucker

عشق یعنی...

عشق یعنی درد یعنی گم شدن پیدا شدن ساکن قربت شدن صد عقده در دل وا شدن. عشق یعنی جمع دل تقسیم خوبیها سپس در آنطرفتر در دو راه ییها زهم منها شدن. عشق یعنی رقص با آتش سرا پا سوختن ساختن. در هم شکستن پیش گل رسوا شدن

بی تو.......

کناره پنجره امشب نشته ام بی تو

و بغض سر به جنون را شکسته ام بی تو

قسم به ناز نگاهت,خدا گواه من است

که دل به ناز نگاهت نبسته ام بی تو

به یاد من گذری کن از کوچه دل من

ببینمت و ببینی که خسته ام بی تو

بیا تمام وجودم,تمام هستی من

کنار پنجره نشته ام بی تو

..........شب

شب از دریچه چشمانم

رویش گلها را می بینم

و راز نگاهم را با تیغ های سوزان خورشید

به زمهریر قلبت می فرستم

و رود مهرورزی را به نازکین نهال امیدت جاری می کنیم

باشد تا جان شیفته ام سایه افکند

بر خاطرات تلخ

سالهایی که بی تو گذشت

ای کاش گل بودی و من می چیدمت.

یا طلوعی بودی و من از پنجره می دیدمت

ای کاش چشمانت ضریحی داشت مثل رنگین کمان

هم وقت باران می گرفت می بوسیدمت...

دوستت دارم..

When I saw you

I was scared to talk to you

when I first talked to you

I was scared to kiss you

When I first kissed you

I was scared to love you

Now that I love you

I'm scared to lose you

But I can't believe it

خدایا....................!

در انتظار ظهور باغی از جنس اقاقی، که مرا از خود و خویشتن ها برهاند و به سر منشا خود بازگرداند. و رسیدن به خدایی که در این نزدیکیست ... من اینجا تنها ماندم، خدایا مرا به بغضی که از تو می شکند بسپار، مرا به باد های تندِ رهاکننده ی گویا ... مرا تا همیشه به باران شوینده بسپار . پروردگارا، انتظار سخت ترین مجازاتی است که برایم در نظر گرفته ای ! مرا ...... ببـــــــر

 

من فقط برای تو می نویسم.

سالهاست که به تو می اندیشم...سالهای سال است که تو را در سینه فریاد میزنم....و روزگارم را فقط در حسرت دیدارت سپری میکنم و برای لحظه ای با تو بودن همه اشکهایم را جمع کرده ام که ان لحظه سرازیر کنم...اه..کجایی تو؟؟؟

عزیزم با اجازت همون شعر های قشنگی که برام نوشتی رو به یاد خودت اینجا مینویسم.

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا من نمی تونم حرف دلم و به

هیچکس بزنم..............؟؟؟

من برای تو می نویسم....!

بیا وگرنه در این انتظار خواهم مرد

در انتظار تو گل همچو خار خواهم مرد

ز دوریت نه فقط صد و یا هزاران بار

ز دوری رخ تو بیشمار خواهم مرد

تو گفته ای که بیایی بهار

اما من نرفته ام ز زمستان بهار خواهم مرد

کنار پنجره جای دو چشم منتظرم

کنار پنجره پر غبار خواهم مرد

از این دیار به شهری غریب خواهم رفت

و در دیار دگر بی مزار خواهم مرد

من برای تو می نویسم....!

دوست دارم که راستی راستی حس کنم تورو تو دستم کاشتم کاش عصاره ای از وجودم بودی تا همیشه با تو بودم برای همیشه و برای تو. کاش تمام جانم بودی تا همیشه برای من می ماندی در وجودم برای من . تا برای ابد زیستن در وجودم را حس می کردم. کاش همیشه بودی برای من :فقط من

ولی صد افسوس که اینها همه خوابیست شیرین که به کابوس جدائی مننهی می شود

عشق

می گویند شیشه احساس ندارد

اما وقتی روی یک شیشه بخار گرفته

نوشتم

دوستت دارم

آرام آرام گریست.

تنهای تنها

چنین با مهربانی خواندت چیست؟

بدین نا مهربانی راندنت چیست؟

بپرس از این دل دیوانه من.....

که ای بیچاره, عاشق ماندنت چیست؟

تنهای تنها

لحظه ای زول می زدم بر قاب عکس خاطرات

لحظه ها می رفت و من عشق خیالی داشتم

لحظه ها رد می شد ورد می شدی از پیش

پیش چشمم چشمه آب زلالی داشتم

پیش خود در خلوتم می سوختم اما چقدر؟

روی شادی پیش چشم این اهالی داشتم

آمدی,رفتی ولی زود از کنار خاطرم

لحظه ای دیگر اگر بودی سوالی داشتم!

روی دوش عشق وقتی آمدی ای نازنین

کاش من هم مثل تو آن لحظه بالی داشتم

بعد از آن رفتن سبزت,پاک ماندی,من ولی

هیچ می دانی,بعد از رفتن من چه حالی داشتم!

تنهای تنها

گاه می اندیشم..

خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید.

آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی!

روی تو را کاش می دیدم..!

شانه بالا زدنت را بی قید,

و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد.

وتکان دادن سر را که عجب ,مرد-افسوس-

کاشکی می دیدم

چه کسی باور دارد

جنگل جان مرا آتش عشقت خاکستر کرد.

تنهای تنها

سلام به تویی که به صفحه تنهایی من اومدی.اونقدر دلم گرفته که فقط دوست دارم خومو خالی کنم.همه در ها به روم بسته است,من تو کشور ارمنستان زندگی میکنم و مثلا درس می خودم.اما این جا اونقدر دلم تنگه که به اینترنت رو آوردم.اما باز هم تنهای تنهام با کلی دوست و آشنا...

دنیا با من سر سازگاری نداره,نمی دونم چرا اونی که دوستش دارم با من رو راست نیست.......

فقط می دونم که ....!

و من باز هم تنهام,مثل همیشه..............

تنهای تنها

این وبلاگ دفتر تنهایی های من است .خدا کنه هیشکی مثل من تنها نباشه.......